بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
به نام خداوند ایثار و محبت.
سلامی به سبزی سبز و سرخی خون آلاله.
امیدوارم پایدار و استوار بمونید..... امروز دو یا سه حرف و مطلب دارم امیدوارم بتونم حق مطلب رو ادا کنم.... .
اولا در مورد شعری که قول داده ام حتما آماده بشه می نویسم(شعر مرحوم آغاسی)
----------------------------------------------------
دوما این شعر با عنوان :«رفت آن هوس و امید بر باد»
آمد شب، تیره گشت لانه
آن رفته نیامـــد از سفر باز
کوشید فسونگر زمانه
که از پرده برون نیفتد این راز
طفلان به خیال آب و دانه
خفتند و نخاست دیگر آوار
از بامک آن بلند خانه
کس روز عمل نکرد پرواز
یک باره برفت از میانه
آن شادیو شوق و نعمت و ناز
-----------------------------------------
سوما یه کمک از شما می خواستم،من توی وبلاگم یه بخشی دارم و نوشته ام با عنوان حرف دل .....
اول اونجا رو بخونید..............
خب حالا که خونده اید،سوال من اینه آیا منی که بعد از این همه اتفاق دلم یخ زده به هر کسی جز خدا اعتماد ندارم و فقط امید من خدای و بس می تونه یک زندگی آروم ،بی سر و صدا تشکیل بده ،به پیشنهادو اجبار ی که در خودم دیده ام آیا کسی با من هم نفس میشه تحمل من رو داره منی که دیگه حتی پدرو مادرو خاله و......... (دارم حس میکنم)به «....» تحملم می کنند ،آره من حتی دیگه تحمل خودم رو ندارم..... .
بی پرده بگم حس می کنم هیچ کس رو نمی تونم بجزآستان مقدسش (و تکرار میکنم نمی تونم) دوست داشته باشم... .خیلی حس تنهایی می کنم می خواهم بغض دلم رو بشکنم و لی می بینم حرمت دل رو هم باید شکست ....... ،شما بگید چیکار کنم.
آره به حس رها شدن رسیده ام ولی پنجره رستگاری بسته است .
نمی دونم عشق و دوست داشتن وعاشق چیه ،اصلا این حرفها تو کت من نمیره نمیتونم دوست داشته باشم.
یا حق
به نام خداوند دوست داشتن.
سلام
تو اینجا نیستی ! تنهای تنها ، با سکوتی سخت درگیرم
و می دانم ، اگر دیگر نیایی ،
در غروبی سرد و غمبار و پر از تردید می میرم !
امید بازگشت تو ، مرا زنده نگه می دارد و آری
تو می آیی !
تو می آیی بهانه من ،
و می دانم دوباره شاخه های خشک احساسم ،
جوانه می زند ،
لبریز از عشق و شکوه زندگی می گردد و با تو ،
تمام لحظه های تلخ پاییز و زمستان را ،
تمام لحظه های بی تو بودن را ،
تمام خاطرات سرد و بی روح نبودت را ،
شبیه قاصدک ، در دست های باد می اندازد و دیگر ،
به آن فصل پر از دلتنگی و سرما نیندیشد !
تو می آیی بهانه من ،
تو می آیی ،
و شوق دیدنت ، این شاخه های خشک را زنده نگه می دارد و
تنها به شوق تو ،
سکوت ژرف و سرد مرگ را بدرود می گوید !
به امید دیدار....
یا حق.
به نام خداوند انفاق
سلام قبل از هر چیز
امروز فقط یه حرف کوتاه دارو و روایت همای رحمت
امام اول نقل کرده :
بهشت 71 در داره از یک درش کسانی که به دینهای قبل از حضرت محمد-ص- مرده اند مثل یهود،مسیح و... مرده اند و صالح بوده اند.
اما از 70 در باقی مانده شیعیان علی-ع- و سپس اهل بیت-ع- وارد می شوند،خب در اینجا سوال شده که چرا اول اهل بیت-ع- نمی روند اول شیعیان حضرت علی در جواب گفته ما طاقت نداریم قبل از شیعیان مون وارد بهشت بشویم باید اطمینان حاصل کنیم که تمام شیعیان صالح وارد بهشت شدند و کسی باقی نمونه بعد خودمون(اهل بیت-ع-)وارد بهشت می شویم.
ببینید این علی -ع- همای رحمت که می گن واقعا راست گفتند
انوقت چرا ما شیعه ها با گناه کردن و لجبازی کردن دین و امامان-ع- وانجام ندادن دستورات اهل بیت-ع-و رسول-ص- رو ناراحت می کنیم.
سبز و پایدا ر باشید.
به امید صبح دولت اش.
یا حق.
به نام خداوند ایثار و عشق
سلام جه کنیم دیگه امشب دو تا آپ دیت داریم یکی مطلب پایین تر از این شعر یکی این شعر:
و تو فقط گفتی
: « پرواز را به خاطر بسپار که پرنده مردنیاست . »مانده ام با یک خانه پر از بوی تو
...نگاهم به هر طرف که می رود تو را می بیند
...جای خالی ات خیلی آزارم می دهد
...آزرده می شوم و دلتنگ
...دلتنگ تو
... دلتنگ حرفهایت ... دلتنگآغوش گرمت
...دلتنگ بوسیدنت حتیآزرده ام از دیدن روزهای تلخ بی تو
بودن و آزرده که می شوم به همه می پرم
تو نیستی و جای تو را هیچ خدایی پر نمی کند
...از تنهایی می ترسم
سایه ای می آید و می رود
... می ترسم بیاید و بماند ...نگاهش نمی کنم
... خودم را مشغول می کنم ... ولم نمی کند ...خانه ی خالی دیوانه ام می کند
...هوایی ام می کند ...روزی هزار بار خودم را دلداری می دهم و باز نمی شود
...کابوس می بینم
...توی خوابهایم نیستی ، تعبیرشان اما
... نمی دانم ...می لرزم
.حس خوب باتوبودن دیگه با من آشنا نیست
شعر خوب از تو گفتن دیگه سوغاتی من نیست
من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیمُ باختم
توی رودخونه قلبت قایق من رفتنی بود
من از اول می دونستم قایقم شکستنی بود
واسه قلبت صدتا عاشق زیر پنجره ت می خوندم
توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم
اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم
تو نیاز تو می مونم تا بباری روی بختم
قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من
سفرت بی انتها بود واسه قصه ی شب من
چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی یاورت باشه
... عزیزمبه امید دیدن سبزه زاران
یا حق.
به نام خداوند انفاق
با سلام و عرض تسلیت به تمام مسلمین دنیا
اولین گلامی که گفت بلافاصله بعد از اینکه مهر تایید به اعمالش زده اند توی محراب شهادت این بود:"به خدای کعبه که رستگار شدم."
خیلی حرف سنگینیه توی کعبه به دنیا بیای به توی خونه خدا حرمت امام رو بشکنند .
پس از او کیسه نان و رطب کو
آره شبها کیسه عشق رو می نداخت رو دوشش انفاق می کرد.
نمی دونم و نمی دونم امشب جی می خوام بگم ولی پاک قاطی کردم.
به این مال یتیم خور ها به این مرفهین بی درد می خوام بگم یه روزی پشیمون می شین که دیکه خیلی دیره
این همه خدا توی کلام مقدسش گفته انفاق انفاق
ولی کی هست که یتیمهای علی-ع- رو نون خرما بده بگه نگران نباشین صبح سپید شما هم خواهد امد.
نمی خوام خالی ببنیدم ولی همه مون باید بریم تو آتش اگه نتونیم یه شیعه باشیم اگه نتونیم یتیمهای علی -ع- رو جمع نکنیم چه جوری تو روی اقا نکاه کنیم.
اما حرف آخرم و آخرین حرفم
آره همونی که دلش از دست ما منتظران خونه لازم نیست اقا امام دوازده ام بیاد به خواب یه روحانی این رو بگه اگه یه ذره روحیه مسلمونی داشته باشی این رو حس می کنی.
آخه می دونی چی شده امشب اینقدر ناراحتم واخه اگه شما بشنویید دق می کنین حرمت شب قدر رو هم میشکنند من بچه محل امام رضا-ع- هستم مشهد زندگی می کنم شب نوزدهم نامه ای رو پخش کردن که الان اسکن شده اش رو ندارم ولی مظمون اون این بود با سر لخت با بی حجابی مجلس ما رو منور کنین.
ای توی که شیعه دیگه چی از این بیشتر اینقدر پرو شدن که رودر رو به ادم توهین می کنند.آقا امام زمان-عج- کی پس ظهور می کنی مردم دارن کافر می شن و
شعری رو خواهم اوردم از مرحوم اقاسی که در وصف یک شیعه واقعی و سرباز امام عصر-عج- هستشو در آخر خدای قادر و قدیر پسر حیدر کرار و آبروی شیعه رو برسان و راستی برای آقا امام زمان-عج- توی این شبها دعا کنین تا ظهورش نزدیک بشه.
یا حق.
به نام خداوند عشق
شعر گمشده
تا آخرین ستارة شب بگذرد مرا
بی خوف و بی خیال بر این برج خوف و خشم،
بیدار می نشینم در سردچال خویش
شب تا سپیده خواب نمی جنبدم به چشم.
شب در کمین شعری گمنام و ناسرود
چون جغد می نشینم در زیج رنج کور
می جویمش به کنگرة ابر شب نورد
می جویمش به سوسوی تک اختران دور.
در خون و در ستاره و در باد، روز و شب
دنبال شعر گمشدة خود دویده ام
بر هر کلوخپارة این راه پیچ پیچ
نقشی ز شعر گمشدة خود کشیده ام.
تا دوردست منظره، دشت است و باد و باد
من بادگرد دشتم و از دشت رانده ام
تا دوردست منظره، کوه است و برف و برف
من برفکاو کوهم و از کوه مانده ام.
اکنون درین مغاک غم اندود، شب به شب
تابوت های خالی در خاک می کنم.
موجی شکسته می رسد از دور و من عبوس
با پنجه های درد بر او دست می زنم.
تا صبح زیر پنجرة کور آهنین
بیدار می نشینم و می کاوم آسمان
در راه های گمشده. لب های بی سرود
ای شعر ناسروده! کجا گیرمت نشان؟
به امید صبح سبز
سلام
خوشبختی یعنی همین
یعنی همینکه الان توی دلم جا خوش کرده . یک نفس عمیق می کشم ، تو هم بکش ! یه چیزی بگو …
وای که چقدر از این حرفهات اکسیژن بلند میشه و یکراست میره توی ریه هام و چقدر این اکسیژن ها معطرند
خوشبختی یعنی صفحات به ظاهر خالی دفترچه تو که توی همین سفیدی هزار نکته و حرف و حدیث نگفته نقش بسته و فقط کافیه یه خورده دل بدی اونوقت همه رو میتونی خط به خط بخونی و از بر کنی
خوشبختی یعنی همینکه توی تنهایی زمونه فقط یکنفر باشه که همیشه یادش توی ذهنته و تو هم توی یادش
خوشبختی یعنی اینکه وقتی دنیا برات به آخر رسیده و نشستی داری خدا خدا میکنی که پیمانه عمرت زودتر خالی شه ، خدا یکیو برات میفرسته که بتونی با اون یه زندگی نو شروع کنی و با توکّل به خدا و همّــت اون و اراده خودت ، ایندفعــه زندگیتـو درست بسازی . تاجائیکه اگر هدیه خدا یکروزی قسـمت کسی دیـگه شد ، تو انقدر محکم باشی که بقیه راهو درست بری . خوشبختی یعنی همین !همینی که الان من دارم . مهم نیست که ازش دوری ، مهم نیست که برای دیدنش باید مدتها انتظار بکشی ، مهم نیست که وقتی قراره ازش نامه ای بیاد دلت در تب و تابه و سخت نگران اوضاع باشـی ، مهم نیست که پیشش کم بیـاری ، مهم اینه که دلت مطمئن باشه که هست و تو هم در یادش هستی .
مهم نیست که چند سال زمینی با اون فاصله داری ، مهم اینه که دلت با اون هیـچ فاصله ای نداره ، حتی یک ساعت
و خوشبختی یعنی همین !
یعنی کسی بی تفاوت به سالها و ماهها و شناسنامه ها ، بی تفاوت به کوتاهی وبلندی،بی تفاوت به شکل وقیافه وصدا و بی تفاوت به گذشته هات دوست داشته باشه
خدایا من چقدر خوشبختم . . .
من چه سبزم امشب و چه اندازه تنم هوشیار است
به نام خداوند عشق
سلام
باز هم دستهای سرد گل من که به من نگاه می کنه و با حسرت داره به من می گه در آروزی بهاری سبز که در بهاروصال رشد می کنند .و وای به اون روزی که هجران به سر انجام خوشی برسه.اون وقت برای گفتن دلتنگی وقت هست.و... تا نرگسی به خون اغشته نفسی باقی است
ایثار و عشق آیا زیباست؟
سلام
امروز یا بهتر بگم این هفته اصلا برنامه به روز کردن وبلاگ نداشتم.ولی این حرف سره دلم گیر کرده بود اومدم تا بنویسمش.ولی شاید خوشتون بیاد
قربون اون دخترکی
که از گوشهاش خون می چکید
با صورت کبود شده
رو خار صحرا می دوید
گوشهای بی گوشواره اش
رو به عمه ها نشون می داد
وقتی سر ها رو می دید
کتک نخورده جون میداد
و این حرف آخرم و آخرین حرفم
ای سفر کرده دلم تنگ برات
وفتی بر سازه دلم چنگ می زنی
حرفها دلم رو با آهنگ می زنی
به امید دیدار رویش
با عرض سلام و شاد باش به مناسبت سه ولادت که دو تاش گذشته
سنگستان" اخوان ثالث"
دوتا کفتر
نشسته اند روی شاخه سدر کهنسالیامیدوارم که شما لذت برده باشید و من تونسته .... باشم به شما کمکی کم کرده باشم
به امیددیدار رویش